به عقیده دتمار هامان، پرداخت 10 میلیون یورو به هری کین با توجه به سن این بازیکن بیش از اندازه است.
اخبار مشابه
در این قسمت میتوانید اخبار مشابه به این خبر را مشاهده
نمایید.
چمدان را روی میز تیمسار میگذارد و میگوید این چمدان مال شماست. تیمسار میگوید: «داخل آن چیست؟» جواب میدهد که این درآمد یک سال من است؛ من ۳۰۰ هزار تومان در این سال درآمد داشتهام. این نان را شما در دامن من گذاشتهاید. در آن زمان مبلغ زیادی بوده است. تیمسار به او میگوید این چمدان را بردار. خودت زحمت کشیدهای و این پول مال عرقهایی است که ریختهای. برو به امید خدا. آن جوان کاسب خوبی شد و توان مالی بسیار خوبی پیدا کرد.
بن آنتونی فاستر، دروازهبان سابق منچستریونایتد، از هزینه بالایی که این باشگاه برای خرید آندره اونانا انجام داده ابراز تعجب کرد.
ایرج ۳۵ ساله که از دوستان قدیمی مالباخته بود خیلی زود به طراحی و اجرای نقشه سرقت از خانه ویلایی اعتراف کرد و گفت: من میدانستم که دوستم تاجر ثروتمندی است و اموال با ارزشی در خانه دارد وقتی از سفر برگشت با اطلاع از اینکه مقدار زیادی دلار و پول در خانه دارد با ۳ همدستم به خانهاش رفتیم و وقتی مقاومت کرد او را با قمه و شمشیر مجروح کردیم.
متهم در برخورد ابتدایی با پلیس منکر وارد کردن هر گونه ضربهای به همسایه خود شده و گفت: «روز حادثه باز هم با همسایهمان بحثم شد. چند ماه میشد که خانه را اجاره کرده بودیم و او بیجهت با من درگیر میشد. روز حادثه خیلی عصبانی بودم، اما نه چاقویی داشتم و نه هیچ جسم برنده دیگری در دستم بود. من به متوفی ضربهای وارد نکردم و زمانی که او در حال رفتن به آپارتمان خود بود حال مساعدی داشت. نمیدانم بعد از آن چه اتفاقی برایش افتاد که موجب مرگ او شد.»
روزنامه میامی نیو تایمز به نقل از منبعی آگاه گزارش داد: بازدید ترامپ تقریبا ۱۰ دقیقه طول کشید، اما او به وعدهاش عمل نکرد و پول غذاهایی را که قول داده بود و خودش فریاد زده بود که "همه مهمان من" پرداخت نکرد!
۳ روز قبل از حادثه من به برادرم گفتم که اثاثیه منزل ۶۰ میلیون تومان ارزش دارد و قرار شد آن اثاث را برای پرداخت مالیات بفروشم، اما روز حادثه الهام مقابل بلوک آمد و وقتی من را در حال فروش وسایل دید اعتراض و فحاشی کرد. او یک دستگاه پوز هم همراه داشت و گفت کارت بکش و پول اثاثیه را بده، اما من گفتم که پول نقد یا چک میدهم که الهام قبول نکرد. دوباره درگیری لفظی ما بالا گرفت و او که پشت فرمان ماشینش نشسته بود باز هم فحاشی کرد.
وقتی دخترم نتوانست در کشور هندوستان به تحصیل ادامه دهد، در حالی به ایران بازگشت که به ماری جوانا اعتیاد پیدا کرده بود، ولی با آن که از من خواسته بود پول توجیبی ماهانه او را به ۲۰ میلیون تومان برسانم باز هم برای باج گیری، خودروی گران قیمت مرا تخریب کرد و...
متهم در بازجوییها لب به اعتراف گشود و گفت: سوسن یکی از همسایههای قدیمی پدرم بود و از آنجایی که از کودکی مرا میشناخت به من اعتماد داشت. من همیشه کارهایش را انجام میدادم و سوسن هم در مقابلش به من پول میداد. چند روز قبل ماشین او را گرفتم تا تعمیر کنم. بعد از اینکه ماشین را به او تحویل دادم از من خواست برای گرفتن پول تعمیر و دستمزد به آپارتمانش بروم. وقتی به آنجا رفتم دستههای تراولچک را دیدم و وسوسه شدم. من در یک لحظه پتویی را روی سر پیرزن انداختم و او را خفه کردم.
«ولادیمیر چودینوف» ۸۰ ساله، اهل سیبریِ روسیه میگوید «پابرهنه در مسابقات میدویدم، زیرا کفشهای ورزشی گران بودند… من هم پول کافی نداشتم، تنها زندگی میکردم؛ هیچ کسی را نداشتم، نه خانوادهای و نه پشتیبانی، (بنابراین) در تمام این مسابقات، پابرهنه دویدم.»چودینوف سالهاست دوی مارتن را کنار گذاشته ولی همچنان تمرینات روزانه خود را انجام میدهد. شبکه راشاتودی روسیه در حال ساخت مستند زندگی این ورزشکار است.
دو مرد اجیرکننده در جریان تحقیقات گفتههای قبلی خود را تکرار کردند. قاتل دکتر نیز در آخرین اظهاراتش گفت: مرد مهندسی که با مقتول اختلاف مالی و کاری داشت و از سوی او اخراج شده بود، از من خواست او را بکشم و پول خوبی در برابرش بگیرم.
همانطور که خودش میگوید: «آن زمان پدربزرگ من در بازار مغازهای داشت و با اینکه در زندگی همه چیز برایم تأمین بود، اما تصمیم گرفتم دخل مغازه او را خالی و با پول آن با رفقایم عشق و حال کنم. حقیقت این است که آن زمان راه راست پیش پای من بود، اما تصمیمم این شد که راه کج را انتخاب کنم؛ راهی که امروز مرا در ۲۳ سالگی به این نقطه رسانده است.»
مدیرعامل باشگاه استقلال میگوید از همان روز اول کارش اعلام کرده نمیتواند پول استراماچونی را بدهد.
انگیزههای من برای سرقت خیلی زیاد بود، اول دوست داشتم یک ماشین مدل بالا داشته باشم. آخر سر موفق شدم با پول دزدی یک پراید سرقتی صفر بخرم. اما دلیل دومم شاید از دلیل اول مهمتر بود، دلم میخواست دوبلور معروفی شوم. من خیلی استعداد دارم، میخواستم پولدار شوم و به این هنر ادامه بدهم، اما نشد.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: محسن رضائی در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری گفته بود من اقتصاددان هستم و ارزش پول ایران را به بالاترین میرسانم و حالا که معاون اقتصادی رئیس جمهور است ارزش پول ایران به پائینترین سطح خود رسیده است.
مگر علی دایی کم برای این مملکت زحمت کشیده؟ ما که هم تیمی هایش بودیم، دیدیم و میدانیم او چه کارهایی برای ایران کرده. عرق ریخته و پول حلال به دست آورده. علی دایی جهانی است. وقتی توهینها علیه او را دیدم ازته قلبم ناراحت شدم. دندههای او را ما دیدیم که چطور شکست. طحال علی دایی را ما دیدیم که چطور پاره شد. در کل توهین کردن به هیچ شخص و هیچ فردی را نمیپسندم. من خودم ورزشی هستم و ایثارگر هم بوده ام. شما این حرفها را از زبان یک ایثارگر میشنوید.
دختر جوان گفت: هنوز یک سال نمیشود که ازدواج کردهام، اوایل زندگی خوبی داشتم، اما نمیدانم چه شد که اختلافاتم با همسرم روزبهروز بیشتر شد. از این موضوع خیلی ناراحت بودم. در این میان یکی از دوستانم پیشنهاد داد که برای حل مشکلم به رمال مراجعه کنم. مرد رمال پول زیادی از من گرفت و مدعی بود که طلسم شدهام و ارواح خانهام را محاصره کردهاند.
دختر جوان گفت: من و امیرعلی هر کدام در یک شرکت کار میکردیم. قرار بود پولهایمان را جمع کنیم و با هم خانهای اجاره و ازدواج کنیم، اما بعد از مدتی به من گفت دیگر من را نمیخواهد و من متوجه شدم او با دختر مدیر شرکت دوست شده است و قصد دارند با هم ازدواج کنند. امیرعلی میان پول و عشق، پول را انتخاب کرد.
اکبر در بازجویی اولیه به قتل پسرش اعتراف کرد و گفت: چند سالی بود که وحید به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده بود و سر این موضوع و خرج تهیه مواد با هم درگیر شدیم. اگر ما خانه نبودیم وحید وسایل خانه را میفروخت تا مواد تهیه کند. روز حادثه دوباره سر پول مواد با هم درگیر شدیم و من از شدت عصبانیت با قیچی که در دستم بود چند ضربه به او زدم.
متهم گفت: سیصدمیلیون بدهی داشتم. پول نزول گرفته بودم. ماهی ۱۷ میلیون باید پرداخت میکردم. ۲۰۰ میلیون پول گرفته بودم. خدا لعنت کند دوستم را؛ این پیشنهاد او بود که از نزولخور پول بگیرم. مرتب بدهی روی بدهیهایم میآمد. هفت هشت قلم از وسایل خانهمان هم گردن من بود. پدرزنم میگفت اگر نخری باید بروی و دخترم را ترک کنی. من خیلی دوستش داشتم. عاشقش بودم.
قاضی حسینپور چند سال قبل، بعد از ماجرای فروش خودنویساش، در یکی از برنامههای تلویزیونی بهعنوان چهره مردمی انتخاب و بهعنوان قدردانی و یادبود جامی به او هدیه شد. بعد از ماجرای این پرونده قتل، قاضی حسینپور تصمیم گرفت این جام را بفروشد تا شاید با پول آن بخشی از دیه ۲۰۰ میلیون تومانی فراهم شود. در این شرایط بود که او هدیهاش را به فروش گذاشت. من هم آن را ۲۵۰ میلیون تومان به همراه پیراهنهای تیم ملی کشتی خریداری کردم.
زن ۵۲ ساله گفت: پسر بزرگم چند شب قبل به منزل من آمد و شروع به مشاجره و ناسزاگویی کرد، اما وقتی دید که من زیر بار نمیروم و پول بیشتری به او نمیدهم، ناگهان بطری بنزین را برداشت تا مرا آتش بزند. من هم که به شدت ترسیده بودم وحشتزده به داخل کوچه دویدم و جیغزنان از همسایگان کمک خواستم.
متهم گفت: معمولاً سه یا چهار نفری سوار پژوی من که پلاکش مخدوش بود برای سرقت میرفتیم و فقط دلار، سکه و پول سرقت میکردیم. هر چه از سرقت به دست میآوردیم تقسیم میکردیم، گاهی برخی از سکهها یا طلاها را به افراد نیازمند یا دوستانمان هدیه میدادیم. اما این اواخر یکی از همدستانم مخالف این کار شد و دعوا با او باعث لو رفتنمان شد.
متهم گفت: من و برادر بزرگ ترم دچار مشکلات مالی بودیم که تصمیم گرفتیم یک خودرو سرقت کنیم. به همین دلیل با پیشنهاد مبالغ بالا، راننده را به مکانی خلوت بردیم و با وارد آوردن ضربات چاقو از او خواستیم تا کارتهای عابر بانک خودش را به ما بدهد، اما او دو کارتی را داد که مبالغ زیادی نداشت. سپس برادرم برای گرفتن رمز یک کارت دیگر که احتمال میرفت پول بیشتری در آن حساب باشد، راننده را شکنجه کرد، من طنابی را به دستش دادم و او هم آن مرد حدود ۵۵ ساله را خفه کرد.
متهم گفت: ناگهان به ذهنم رسید که یک گوشی سرقت کنم و با فروش گوشی سرقتی، کمی پول به دست بیاورم. من قصدم جنایت نبود، فقط میخواستم گوشی مقتول را بگیرم، اولین سرقتم بود، اما وقتی با مقاومت او روبهرو شدم میخواستم فرار کنم که مقتول مرا محکم گرفت و اجازه نمیداد حتی فرار کنم. ناخودآگاه دستم داخل جیبم رفت و با چاقویی که همراه داشتم ضربهای به او زدم.
تمامی حقوق این سایت متعلق به آیلوک میباشد. سایت مپ