ژاوی هرناندز، سرمربی بارسلونا، از بخشش کارت قرمز وینیسیوس جونیور، ستاره برزیلی رئال مادرید، ابراز شگفتی کرد.
اخبار مشابه
در این قسمت می‌توانید اخبار مشابه به این خبر را مشاهده نمایید.
عزت‌الله پورقاز از بازیکنانی است که در فصل جدید رقابت‌های لیگ برتر هنوز موفق به عقد قرارداد رسمی با تیمی نشده است.
دروازه‌بان سپاهان عزادار شد
شمس آذر قزوین در اولین میزبانی خود با دست خالی میدان را ترک کرد، اما اتفاق مهمی در این بازی به وقوع پیوست.
گران‌ترین بازیکن فصل گذشته تیم استقلال و یکی از گزان‌ترین بازیکنان فوتبال ایران، هنوز هیچ پیشنهاد خوبی دریافت نکرده است!
بانوان اراکی تمام بلیت‌های در نظر گرفته شده برای دیدار آلومینیوم و استقلال خوزستان را خریداری کردند.
بازیک تیم فوتبال پرسپولیس که زمان زیادی از حضورش در تیم بزرگسالان نمی‌گذرد با اتفاق تلخی مواجه شد.
بازیک تیم فوتبال پرسپولیس که زمان زیادی از حضورش در تیم بزرگسالان نمی گذرد با اتفاق تلخی مواجه شد.
مدافع جدید نساجی مازندران در لحظات پایانی دیدار با پیکان کاپیتان تیمش بود.
حمیدرضا خان محمدی رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیزات مدارس کشور گفت: تا امروز ۵۴۰ ملک مازاد در آموزش و پرورش شناسایی شده‌اند و ۳۴۱ ملک در فرایند ارزش‌افزایی قرار گرفته است.
مدیر تیم فوتبال سپاهان اصفهان گفت برطرف شدن مشکل بازی مهاجم ۳۳ ساله طلایی‌پوشان در گروی اصلاح قرارداد اوست.
لیگ‌های مختلف اروپایی در فرمت جدید لیگ قهرمانان اروپا شانس زیادی برای کسب یک سهمیه بیشتر خواهند داشت.
تعدادی از بازیکنان استقلال در آستانه جدایی قرار گرفتند، اما نهایتا در این تیم ماندگار شدند، فسخ قراردادهایی که به قرارداد جدید ختم شده است.
دختر ۱۷ ساله شکایتش را علیه ناپدری‌اش مطرح کرد و گفت: ناپدری‌ام از ۹ تا ۱۶ سالگی مرا آزار داد و شکنجه کرد. ابتدا خیلی کوچک بودم و از او می‌ترسیدم. او همیشه در غیاب مادرم مرا به اتاق می‌برد و فیلم‌های مستهجن به من نشان می‌داد. او مرا شکنجه می‌کرد و آزار می‌داد.
زن جوان گفت: به طور اتفاقی گوشی تلفن او را بررسی کردم و تازه فهمیدم که در مرداب خیانت‌های همسرم افتاده ام. او با زن غریبه دیگری ارتباط داشت و به همین دلیل اصرار می‌کرد تا جنینم را سقط کنم! زمانی که این موضوع را متوجه شدم دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و با «حامد» به مشاجره پرداختم.
متهم به قتل گفت: من با دوستانم در پارک با بچه محله‌هایمان سر چند فحش با هم درگیر شدیم، مقتول از پشت گردن مرا گرفته بود که بعد آن اتفاق افتاد. چاقویی را که از قبل درجیبم داشتم درآوردم و ضربه‌ای به او زدم.
این وضعیت مرا ناراحت کرد. یکی از اهداف من برای سرمربیگری استقلال این بود که تیم را در لیگ قهرمانان آسیا مربیگری کنم و برای موفقیت و قهرمانی در این مسابقات بجنگیم. با این رویا زندگی می‌کنم. اگر این اتفاق بیفتد یک ناامیدی برای همه است.
اول شوکه شده بودم، اصلاً باورم نمی‌شد چه اتفاقی برایم افتاده است. خیلی می‌ترسیدم. بعد موضوع را به یکی از دوستانم گفتم. او به من پیشنهاد داد شکایت کنم. دوستم به من گفت سیاوش دیگر به سراغت نخواهد آمد. بعد از آن روز سیاوش دیگر به تلفن‌های من جواب نداد تا اینکه تهدید کردم شکایت می‌کنم. خودش با من تماس گرفت و سعی کرد مرا آرام کند. وقتی دید موفق نمی‌شود تهدید کرد موضوع را به دکتر می‌گوید. با این حال من شکایت کردم.
اتفاق رخ داده در بندرعباس و شهرک پیامبر اعظم مرا به یاد خاطره‌ای دور برد. «شایعه اهدای زمین به مردم در ازای ۵۰ میلیون تومان، برخی از اهالی بندرعباس، با گچ و یا سنگ زمین مد نظر خود را مرزبندی و مشخص کردند»! باوراین شایعه در عصر رسانه‌ها کمی که چه عرض کنم خیلی عجیب بود.
او با اشاره به اولین دیدارش با حاج قاسم سلیمانی برای نمایش فیلم «بادیگارد» بیان کرد: در این فیلم می‌خواستم ارادتم را به نوعی به ایشان نشان دهم یعنی آشکارا عکس ایشان را برای خودمان گذاشتیم و گریمور ما کاملا بر اساس آن روی چهره بازیگر اصلی (پرویز پرستویی) کار کرد. البته اینطور نبود که این شخصیت فیلم همان حاج قاسم باشد و فقط میخواستم کمی به او نزدیک شود. در دیداری هم که داشتیم (در دفتر شهید سیلمانی) فیلم را دید و پسندید و خیلی محبت کرد. بعد من هم سوژه فیلم «به وقت شام» را مطرح کردم و می‌خواستم اجازه داده شود که تحقیق کنم. شکایت کردم که من می‌خواهم منطقه را ببینم و در جریان فضا باشم اما راه نمی‌دادند و سخت می‌گرفتند. هرچند علت آن را از جهت مسائل امنیتی و اینکه اسم و رسمی داشتیم و مشکلاتی ممکن بود پیش آید، می‌فهمیدم ولی دیگر التماس کردم و در آن اولین جلسه که ایشان را دیدم خیلی صریح اعتراض کردم. ایشان با تحمل گوش داد و گفتم به جای اینکه مرا تشویق کنید، من باید التماس کنم و به هر دری بزنم که چرا راه جلوی من باز نیست؟ در نهایت اجازه داد و حتی یکی از بزرگترین افرادی که داشتند و در منطقه هم خیلی موثر بود کنار من گذاشت و او از مبنای شکل‌گیری اتفاقات در سوریه با تمام جزئیات برایم گفت. اتفاقی که در آنجا افتاد و من بابتش تکان خوردم این بود که ناگهان دیدم بچه‌هایی که می‌شناختم و جز در فیلم‌های روایت فتح دیگر ندیدم، آنجا هستند. انگار زمان پس و پیش شده بود و این برایم خیلی جالب بود که متوجه شدم این‌ها تمام نشده‌اند و راه هنوز ادامه دارد.
مرد گفت: صبح تا شب کابوس می‌دیدم. همه‌اش خودم را پای چوبه‌دار می‌دیدم. زندگی برایم شده بود جهنم. هر لحظه منتظر بودم صدایم کنند و مرا به اتاق اجرا ببرند. خیلی شرایط سختی است. واقعا اگر کسی این شرایط را تجربه کند، هرگز دست به چاقو نمی‌شود. زمانی که چاقو همراهت باشد، ممکن است در یک درگیری ساده سرنوشتی مثل من پیدا کنی و زندگی برایت جهنم شود. این جهنم برای من سال‌ها طول کشید تا اینکه دل اولیای دم به رحم آمد و مرا بخشیدند.
زن ۳۷ ساله گفت: همسرم را راضی کردم تا پولی را که برای خرید خانه پس انداز کرده بود برای انجام عمل پیکرتراشی من هزینه کند. پزشک معالج مدعی بود فقط یک هفته در بیمارستان خصوصی بستری می‌شوم و بعد از آن به زندگی عادی بازمی گردم، اما بعد از انجام عمل جراحی تازه سیاهی روزگار به سراغم آمد. تب و لرز شدید، حالت تهوع و انواع و اقسام عوارض دیگر درحالی به طرز دلخراشی آزارم می‌داد که همه پیکرم با نخ‌های بخیه دوخته شده بود. شب‌ها نیز حالم بدتر می‌شد. پزشک جراح مرا دلداری می‌داد که این‌ها از عوارض طبیعی هستند، اما وضعیت جسمانی من به اندازه‌ای وخیم شد که چند بار بیهوش شدم و به کما رفتم. مدتی بعد جراح مذکور گفت: باید عمل جراحی دیگری روی پیکرم انجام بدهد.
زن ۳۰ ساله گفت: نیلوفر هم با شنیدن این جمله به داخل اتاق رفته و در همان حال خشم و عصبانیت دست به خودکشی زده بود که در بیمارستان جان سپرد. اکنون فرشید در حالی مرا ترک کرده است که برادرم به جرم اخاذی و انتشار عکس‌های خصوصی در زندان به سر می‌برد و فرزندان نیلوفر هم مرا قاتل مادرشان می‌دانند. حالا هم عذاب وجدان دارم که چرا آشیانه یک زن دیگر را نابود کردم و..
زن ۲۷ سال گفت: وقتی فربد از منزل بیرون رفت من به طور پنهانی پیامکی را برای همسرم فرستادم که به همراه دوستانش در کنار مجتمع مسکونی داخل خودرو نشسته بودند سپس به آرامی در واحد آپارتمانی را بازگذاشتم در این هنگام بود که بهمن به همراه هم دستانش در حالی که نقاب به چهره داشتند با چاقو و قمه به خانه هجوم آوردند و دست و پا‌های من و مهتاب را بستند. آن‌ها حتی ۲ کودک جاری ام را نیز در اتاق زندانی کردند و سپس همه طلا‌های او و گردنبند مرا ربودند.
زن ۲۲ ساله‌ گفت: زمانی به خود آمدم که پاسی از شب گذشته بود سراسیمه گوشی تلفنم را روشن کردم و تازه متوجه شدم که خانواده‌ام خیلی نگران شده و تماس‌های زیادی با من گرفته اند به همین دلیل از نامزد دوستم خواستم مرا به خانه برساند، اما وقتی وارد منزل شدم برادرم از من سوال کرد که تا این وقت بامداد کجا بوده ام؟ من هم با پاسخی سربالا به او گفتم به شما ربطی ندارد! با این جمله، برادرم مرا به داخل اتاق هل داد که سرم محکم به دیوار خورد و آسیب دید.

تمامی حقوق این سایت متعلق به آی‌لوک می‌باشد. سایت مپ