داستان محمد عبداللهیان داستان جالبی است. او که در حوادث طبیعی بسیاری حضور داوطلبانه دارد، این بار تصمیم می‌گیرد برای سفر به ترکیه النگوی همسرش را بفروشد! با او در این باره گفت و گو کردیم.
اخبار مشابه
در این قسمت می‌توانید اخبار مشابه به این خبر را مشاهده نمایید.
مأموران زنگ خانه زوج جوان را زدند که ناگهان مردی ۴۰ساله در حالی که صورت و لباس‌هایش خونی بود و چاقویی هم به دست داشت، در را باز کرد و با دیدن مأموران بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: همسرم را کشتم!
متهم گفت: روز حادثه به همراه همسرم راهی منزل مادرش شدیم، چون شام در خانه مادرش میهمان بودیم. من و پیمان همیشه با هم جر و بحث داشتیم و دعوا‌های ما تمامی نداشت. آن روز هم در مسیر با هم بحثمان شد و من با او قهر کرده و از ماشین پیاده شدم. بعد به خانه مادرم رفتم و دیگر نمی‌دانم او کجا رفت و چه اتفاقی برایش افتاد. یکی، دو روزی از او بی‌خبر بودم و سراغش را نمی‌گرفتم، چون با هم قهر بودیم. بعد متوجه شدم در بیمارستان است و سر و دستش هم شکسته بود که دلیل آن را نمی‌دانم.
شاکی گفت: چندین بار با شوهرم تماس گرفتم، او، اما جوابگو نبود تا اینکه برایم پیام گذاشت و به خاطر اینکه قادر به گرفتن اقامت برایم نشده است، خواست حلالش کنم. با دیدن این پیام شوکه شدم و... برای چندمین بار شماره وی را گرفتم، اما پاسخی دریافت نکردم و اکنون با گذشت ۵ سال از این ماجرا به دادگاه آمده‌ام تا به صورت غیابی از همسرم جدا شوم.
گرانیت ژاکا به هواداران آرسنال گفت، همسرش نقشی در رفتن او از باشگاه ندارد. شایعه شده که همسر ژاکا دوست دارد آنها به آلمان برگردند.
زن جوان گفت: صبح همسرم به سرکار رفت و من و پسرش در خانه تنها بودیم که مادرش زنگ زد و شروع به توهین کرد و حرف‌هایش مرا از خود بی‌خود کرده بود و از خشم و عصبانیت نمی‌دانستم چه کار باید بکنم تا اینکه نگاهم به پسربچه افتاد و همان لحظه بود که در ذهنم فکر انتقام افتادم. از روی خشم و عصبانیت به سراغ پسرکوچولو رفتم و دستم را روی گلویش فشار دادم و بعد از لحظاتی ناگهان پسرکوچولو بی‌حرکت شد و وقتی دستم را از روی گلویش برداشتم دیگر هیچ حرکتی نمی‌کرد و نفس نمی‌کشید.
استادبزرگ شطرنج ایران گفت: با همسرم به فرانسه رفته‌ام. آن‌جا شرایط بازی کردن برایم مناسب‌تر است.
متهم گفت: در سال‌های گذشته با همسرم اختلاف پیدا کرده بودیم، اما این اواخر به‌دلیل اینکه قصد داشتم با فرزندانم به کانادا سفر کنم و او مخالف این مهاجرت بود، اختلافات ما تشدید شد. برای همین تصمیم گرفتم تا همسرم را به قتل برسانم.
سم آلاردایس، سرمربی جدید لیدز، بعد از شکست مقابل منچسترسیتی در اولین بازی‌اش روی نیمکت این تیم گفت لیدز در نیمه دوم حتی می‌توانستند یک امتیاز از سیتی بگیرد.
محمد عبدالهیان در ادامه توضیح داد: به همسرم گفتم که به دلیل ازدواج دخترمان الان پولی در بساط ندارم. همسرم هم که در دستش یک النگوی طلا داشت آن را در آورد و گفت "در شرایطی که مردم ترکیه در شرایط بدی هستند من هم نمی‌خواهم که این النگو را دستم کنم. تو این النگو را بفروش و با پول آن برای کمک به ترکیه برو".
فده والورده روز گذشته زننده دو گل از پنج گل رئال به الهلال بود و در پایان بازی نیز گفت برای دومین بار پدر خواهد شد.
متهم گفت: با شنیدن حرف‌های همسرم خیلی عصبانی شدم و می‌خواستم خودم را بکشم، اما او مانع کارم شد. بعد تصمیم گرفتیم باهم دست به خودکشی بزنیم که دل‌مان برای بچه‌های‌مان سوخت و در نهایت با پیشنهاد همسرم تصمیم گرفتیم مرد راننده را به قتل برسانیم.
مادر متوفی گفت: من و همسرم از پزشک معالج و کادر درمان شکایت داریم و آن‌ها را در مرگ پسرمان مقصر می‌دانیم.
زن ۳۷ ساله گفت: همسرم را راضی کردم تا پولی را که برای خرید خانه پس انداز کرده بود برای انجام عمل پیکرتراشی من هزینه کند. پزشک معالج مدعی بود فقط یک هفته در بیمارستان خصوصی بستری می‌شوم و بعد از آن به زندگی عادی بازمی گردم، اما بعد از انجام عمل جراحی تازه سیاهی روزگار به سراغم آمد. تب و لرز شدید، حالت تهوع و انواع و اقسام عوارض دیگر درحالی به طرز دلخراشی آزارم می‌داد که همه پیکرم با نخ‌های بخیه دوخته شده بود. شب‌ها نیز حالم بدتر می‌شد. پزشک جراح مرا دلداری می‌داد که این‌ها از عوارض طبیعی هستند، اما وضعیت جسمانی من به اندازه‌ای وخیم شد که چند بار بیهوش شدم و به کما رفتم. مدتی بعد جراح مذکور گفت: باید عمل جراحی دیگری روی پیکرم انجام بدهد.
عصر دوم تیر گذشته، مرد ۴۰ ساله‌ای وارد کلانتری شفای مشهد شد و با خونسردی به نیرو‌های انتظامی گفت: چند ساعت قبل همسرم را در منزل مسکونی‌ام به قتل رساندم! این اظهارات تکان‌دهنده در حالی با طمأنینه بر زبان مرد جوان جاری می‌شد که در پاسخ به سوالات پلیس ادامه داد: او را با ضربات چاقو کشتم، چون با هم اختلاف داشتیم!
مرد گفت: آن روز همسرم با افشای آن راز گفت: حدود ۳ سال قبل از آن که با هم ازدواج کنیم من با مرد دیگری در تهران ازدواج کرده بودم که حاصل آن دختر کوچکی به نام «آزاده» بود. در حالی که دخترم هنوز یک سال بیشتر نداشت، اختلافات خانوادگی ما شدت گرفت تا جایی که دیگر نتوانستیم یکدیگر را تحمل کنیم و من از او جدا شدم، اما هرچه التماس کردم که شوهرم، حضانت دختر خردسالم را به من بدهد، او موافقت نکرد و من هم به ناچار به مشهد آمدم و چند ماه بعد با شما ازدواج کردم! ولی هیچ گاه نتوانستم چهره معصوم و زیبای دخترم را از یاد ببرم به همین دلیل وقتی شما سرکار می‌رفتید من هم با نگاه کردن به تنها عکسی که از او داشتم، اشک می‌ریختم و آرام می‌گرفتم.
متهم گفت: همسرم ناهار درست کرده بود و مشغول خوردن غذا شدیم. بعد از غذا سر مهاجرت بچه‌ها باهم بحث‌مان شد. عصبانی شدم و از آشپزخانه ناخواسته چاقو را برداشتم و به او ضربه زدم. قصدم کشتن نبود، اما به قدری عصبانی بودم که متوجه نشدم. وقتی همسرم خونین روی زمین افتاد، از ترس گذرنامه‌ام و سوئیچ ماشین را برداشته و راهی خیابان‌ها شدم. آنقدر حالم بد بود که حتی تلفن همراهم را نیز فراموش کردم با خودم بردارم.
متهم گفت: اختلافات من و همسرم روزبه‌روز بیشتر می‌شد تا اینکه شب حادثه رسید. آن شب از سر کار برگشتم و خسته بودم. همسرم شروع به صحبت کرد و باز هم از همان اختلافات قدیمی گفت. حس کردم که از رابطه مخفیانه من و زن جوان بو برده و به همین دلیل است که مدام بهانه‌جویی می‌کند. ابتدا با یکدیگر بگومگو کردیم اما وقتی عصبانیتم بیشتر شد کار به زد و خورد کشیده شد و من دستانم را دور گردنش انداختم و او را خفه کردم.
متهم گفت: همسرم عکس دو نفره عروسی را برداشت که روی شاسی چوبی خودنمایی می‌کرد. او با خشمی نهفته رو به مادرش کرد و گفت: «مادر کبریت را بده تا این عکس را آتش بزنم!» با شنیدن این جمله، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. در پذیرایی را قفل کردم و چاقو را از کنار ساق پایم بیرون کشیدم و بدون تامل به سمت همسرم هجوم بردم و بعد هم نفهمیدم چه می‌کنم به طوری که ضربات متعدد چاقو را بر نقاط مختلف بدنش فرود می‌آوردم!
متهم به قتل در توضیح ماجرا به مأموران گفت: چند هفته از ازدواج‌مان نگذشته بود که به رفتار‌های همسرم مشکوک شدم و فکر می‌کردم با حمید که مدیر رستوران بود، ارتباط دارد. از شدت عصبانیت نمی‌دانستم چه کار می‌کنم. از همسرم خواستم با حمید قرار بگذارد. روز حادثه وقتی با حمید مواجه شدم از او خواستم تا دست از سر زندگی‌ام بردارد، اما او موضوع را کتمان کرد تا اینکه با هم درگیر شدیم و من در یک لحظه با چاقویی که در جیبم بود، ضربه‌ای به پهلوی او زدم.
زینت که از درون زیرزمین منزل صدای زن برادرش را شنیده و به ماجرا پی برده بود پنجره زیر زمین را گشود و با چهره‌ای غضب آلود گفت: ۱۳ سال بیشتر نداشتم که به پای این مرد بی مسئولیت سوختم و مدام باردار شدم، اما فرزندانم نابینا بودند چرا که او حتی هزینه آزمایش‌های پزشکی یا حتی مخارج درمان را نمی‌پرداخت به همین دلیل من هم نمی‌توانستم به پزشک مراجعه کنم تا این که سه فرزند نابینا به دنیا آوردم، اما این مرد بی خاصیت مرا به دام مواد افیونی انداخت تا او و فرزندان معلولم را رها نکنم.
متهم در تشریح ماجرا گفت: من و مریم از همان ابتدا باهم مشکل داشتیم تا اینکه حس کردم او به من خیانت می‌کند و تصمیم گرفتم همسرم را بکشم. وقتی دختر ۴ ساله‌ام خوابید در اتاق را بستم و همسرم را خفه کردم. بعد هم برای اینکه پلیس متوجه ماجرا نشود سعی کردم سناریوی گم شدن و بعد هم خودکشی او را برای پلیس بازگو کنم، اما نشد.
متهم گفت: همسر قبلی ام به خاطر اعتیاد از من طلاق گرفت و من سال گذشته با «فاطمه – ک» (مقتوله) ازدواج کردم، اما پولی برای تامین مخارج زندگی نداشتم و درآمدم حتی کفاف هزینه‌های اعتیادم را هم نمی‌داد به همین دلیل وقتی با تقاضای همسرم برای خرید اسباب بازی و لباس‌های نوزادی مواجه شدم دیگر حال خودم را نفهمیدم و او را کتک زدم!
زن جوان گفت: مشکل اینجاست که همسرم مدام به سفر کاری می‌رود و من دوست ندارم میلاد بدون من سفر کاری برود، من دلم میخواد هر جا که میره منم با او برم. میلاد آنقدر مهربان و خوش اخلاق است که هر کسی سریع جذب او می‌شود و من نمی‌توانم اجازه بدهم او تنها جایی برود به همین خاطر ترجیح می‌دهم از او طلاق بگیرم و جدا زندگی کنم تا اینکه مدام فکر کنم که زنان و دختران دیگری جذب او می‌شوند.
فخرالسادات محتشمی پور: آقای تاجزاده در طول این یک ماه، تنها دو تماس تلفنی با من و مادرشان داشته است؛ و با اینکه آقایان خواستندکه دارو‌های همسرم را برایشان ببرم، ولی من نمیدانم اینک در چه وضعیتی به سر میبرند. آقای تاجزاده در آخرین مکالمه‌ای که با من داشت، گفت که در بند دوالف اوین محبوس است، ولی امروز دیگر نمی‌دانیم که ایشان کجاست؟ از این رو، نسبت به حفظ جان آقای تاجزاده احساس خطر می‌کنم و‌نسبت به حفظ سلامتشان هشدار می‌دهم.

تمامی حقوق این سایت متعلق به آی‌لوک می‌باشد. سایت مپ