سرمربی مس بازی تیمش برابر استقلال را یکی از بازیهای درست مس تا اینجای فصل قلمداد کرد.
اخبار مشابه
در این قسمت میتوانید اخبار مشابه به این خبر را مشاهده
نمایید.
درست ۹ ساله بودم که برای اولین بار از خانه فرار کردم، هیچ کس و هیچ جا را نمیشناختم برای همین به گدایی در کوچهها و خیابانها افتادم؛ پدرم بعد از یک هفته مرا پیدا کرد و به خانه بازگرداند، ولی من در خانه دنبال مادرم میگشتم.
شاکی گفت: اشکان از گنده لاتهای تهران است. مدتی قبل من اشتباه کرده و در اینستاگرام و فضای مجازی با او کل کل کردم که او و نوچههایش مرا ربودند تا ادب کنند. آنها پس از چند ساعت مرا رها کردند. حالا از او شاکی هستم.
پرستو ۳۴ ساله گفت: محسن تحت تأثیر مصرف مواد مخدر حالت طبیعی نداشت. او دست و پایم را با طناب بست و بشدت کتکم زد. در مدتی که مرا حبس کرده بود، اجازه نمیداد از خانهاش بیرون بروم. او ۳ شبانهروز مرا شکنجه کرد تا اینکه برای نجات جانم قمهای را که زیر تختخوابش پنهان کرده بود، پیدا کردم و در یک لحظه از فرصت استفاده کردم .
بیتا که صدایش میلرزید در برابر قاضی دادگاه ایستاد و با نشانه گرفتن انگشت اشاره به سوی پسری که چند صندلی آن طرف ترنشسته بود و دستبند بر دستانش بود، گفت: این پسر زندگی من را سیاه کرد. او با بهانه ازدواج با من دوست شد و بعد به بهانه اینکه مرا به یک جشن تولد میبرد به خلوتگاه شیطانی خود که یک ویلای اجارهای بود برد و در آنجا به من تعرض کرد و حالا از او شکایت دارم.
وقتی دخترم نتوانست در کشور هندوستان به تحصیل ادامه دهد، در حالی به ایران بازگشت که به ماری جوانا اعتیاد پیدا کرده بود، ولی با آن که از من خواسته بود پول توجیبی ماهانه او را به ۲۰ میلیون تومان برسانم باز هم برای باج گیری، خودروی گران قیمت مرا تخریب کرد و...
خانم دکتر جوان در حالی که اشک میریخت، گفت: ۹ سال پیش زندگی مشترک را با همسرم شروع کردم و یک سال بعد تصمیم گرفتم بچهدار شوم. اکنون صاحب یک دختر ۷ ساله هستم، اما هیچ لذتی از زندگیام نبردهام، چراکه شوهرم سالها است به بیماری دوقطبی دچار است و همیشه به هر بهانهای مرا به باد کتک میگیرد.
متهم گفت: او دوستم نبود ما سالها با هم زندگی کردیم آن شب به خانه ما آمد و مشروب خوردیم، اما پس از یک ساعت از حالت طبیعی خارج شدم و هنوز هم نمیدانم که بر سر چه موضوعی باهم درگیر شدیم که من با چاقو ضربهای به او زدم. حالا هم شرمنده پدر و مادرش هستم و از آنها میخواهم مرا ببخشند و به جوانیام رحم کنند.
دختر ۲۲ ساله گفت: پس از آن خلوت شیطانی، دیگر «امید» مرا رها کرد و بعد از گذشت دوماه از این ماجرا نزد پزشک زنان رفتم و تازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده است. زمانی که دوباره با «امید» تماس گرفتم و ماجرا را توضیح دادم با خودروی مادرش به در منزل مان آمد و با لبخندی تمسخرآمیز گفت: اگر میخواهی با من ازدواج کنی، باید تا ۳۰ سالگی صبر کنی، بعد هم من از آن روز شیطانی، فیلم و عکس دارم! حالا هم گم شو برو پایین!
رئیس سازمان برنامه را با توپ و تشر به پارلمان فرا میخوانند که چرا به مجلس نیامدی و بودجه اشتغال را نمیدهی و او هم سراسیمه خود را به پارلمان میرساند و میگوید وقتی گفتیم که درآمدهایی که پیشبینی کردهاید خیالی است و به دست نمیآید حالا چرا یقه مرا میگیرید. از کجا بیاوریم که بدهیم؟
متهم این پرونده جنایی گفت: از سوالات صاحبکارم متوجه شدم که حبیب ا... مرا لو داده است به همین دلیل سراغ او رفتم و در حالی که به شدت از این رفتار همکارم عصبانی و خشمگین بودم به او اعتراض کردم که چرا این ماجرا را به آقای مهندس گزارش داده است، ولی او در پاسخم گفت: «خوب کاری کردم!» من که توقع شنیدن چنین جوابی را نداشتم در همان حالت خشم، گلویش را گرفتم و فشار دادم که هنوز هم آثارش روی گلوی او وجود دارد.
جوان ۲۴ ساله گفت: من و طاهره درحالی پای سفره عقد نشستیم که حدود یک ماه بعد از این ماجرا متوجه رفت و آمدهای مشکوک نامزدم به مغازه سبزی فروشی محله شدم. این موضوع سوء ظن مرا برانگیخت و به همین دلیل به طور پنهانی همسرم را تعقیب کردم تا این که متوجه شدم طاهره با پسر مرد سبزی فروش قبل از ازدواج با من ارتباط داشته و به این ارتباط خیابانی بعد از ازدواج با من نیز ادامه میدهد و تازه فهمیدم که چرا پدرم مخالف این ازدواج بود و نمیخواست من با طاهره ازدواج کنم.
«مربیان بزرگ با تیمی که مربی دارد مذاکره نمی کنند یا با ارسال پیام در شبکه های اجتماعی به بازیکنانی که در حال کار کردن با مربی دیگری هستند، خودنمایی نمی کنند.»
زن ۳۰ ساله گفت: نیلوفر هم با شنیدن این جمله به داخل اتاق رفته و در همان حال خشم و عصبانیت دست به خودکشی زده بود که در بیمارستان جان سپرد. اکنون فرشید در حالی مرا ترک کرده است که برادرم به جرم اخاذی و انتشار عکسهای خصوصی در زندان به سر میبرد و فرزندان نیلوفر هم مرا قاتل مادرشان میدانند. حالا هم عذاب وجدان دارم که چرا آشیانه یک زن دیگر را نابود کردم و..
مرد میانسال گفت: شب حادثه پس از اینکه کارم تمام شد در حال برگشت به خانه بودم که چند نفر سد راهم شدند با اسلحه کلاشنیکف به من حمله کردند و بعد هم با شلیک به پایم در حالی که بر زمین افتاده بودم و خون زیادی از پایم میرفت مرا در همان حال رها کردند و متواری شدند.
متهم گفت: در حالی که مست بودم سوار بر خودرو به محل سکونت خانواده آناهیتا آمدم و منتظر ماندم تا آن دختر از خانه بیرون بیاید. تصمیم داشتم او را به زور سوار خودرو کنم. وقتی او قدم به خیابان گذاشت، عربده کشان و ناسزاگویان به طرفش هجوم بردم که ناگهان خودروی گشت کلانتری از راه رسید و مرا دستگیر کردند.
دختر جوان گفت: با پیشنهاد مرد تتوکار راهی خانهاش شدم، اما به محض ورود حمید در را بست و مرا کتک زد و مورد آزار و اذیت قرار داد. او مرا در خانهاش حبس کرد و بعد از چند ساعت وقتی حالم بد شده بود، مرا سوار خودرو کرده و در خیابان رهایم کرد.
زن ۳۵ ساله گفت: در حالی که دخترم را باردار شده بودم پدرم متوجه ازدواج پنهانی ام شد و مرا به شدت کتک زد. بهمن (همسرم) هم وقتی این ماجرا را فهمید ارتباط مرا با خانواده ام قطع کرد. او پیامهای تهدیدآمیز پدرم را به من نشان میداد که هر دو نفر ما را تهدید به قتل کرده بود.
یک خبرنگار افغان گفت: قالیبافی باعث زخم شدن دستانم شد، اما به خانوادهام کمک کرد و ذهنم را از تهدیدهایی که هنوز دریافت میکردم دور کرد. سپس طالبان تغییر موضع داد. آنان دیگر نمیخواستند من را به قتل برساند بلکه میخواستند با یکی از فرماندهانشان ازدواج کنم. طالبان با پدرم، مادرم و بزرگان محلی تماس گرفتند و آنان را تحت فشار قرار دادند تا من را به ازدواج خود درآورند.
زن گفت: زنی از آن سوی خط و در حالی که اشک میریخت ملتمسانه گفت: من از تهران برای زیارت امام رضا (ع) آمده ام و مهمان آقا بودم وقتی آن جوان کیف دستی مرا سرقت کرد بغضم ترکید و او را به امام رئوف سپردم چرا که من اکنون در این شهر غریب افتاده ام و حتی پولی برای بازگشت به تهران هم ندارم.
زن گفت: من که در آشپزخانه درحال پوست کردن سیب زمینی و بادمجان بودم چاقو به دست به پذیرایی آمدم و در حالی که دستم را به عنوان هشدار تکان میدادم مانند خیلی از مادران دیگر به پسرم گفتم اگر یک بار دیگر خواهرت را اذیت کنی، تو را میکشم و ادامه دادم تو به طرفداری از پدرت تا این اندازه مرا اذیت میکنی درحالی که من تو را به دنیا آورده ام.
ساعت یک و ۳۰ دقیقه بامداد پنجشنبه ۱۳ مرداد، مأموران کلانتری ۱۱۸ ستارخان در تماس با بازپرس میثم حسینپور از قتل مردی ۶۳ ساله خبر دادند. دقایقی بعد که تیم جنایی راهی محل شدند به محض ورود به خانه داخل راهروی منتهی به سالن پذیرایی با جسد مرد میانسال در حالی رو به رو شدند که با ضربات متعدد چاقو از پا درآمده بود.
منابع عراقی از تظاهرات گسترده حامیان هیئت هماهنگی در بغداد و شعارهایی که آنها سر می دهند، خبر دادند.
خبرگزاری مهر
.
سیاسی
. 1401/05/10
یک بار گفتم گلرهای باشگاه پرسپولیس را به من بسپارید اگر درست نشد مرا دار بزنید. حالا با من مشکل دارید اما پرسپولیس در تاریخ خود چند دروازه بان فوق العاده داشته
فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: حال که ظاهراً تصمیم به پیروی از توصیههای همان افرادی گرفتهاید که شرایط کشور را به اینجا رسانده و در همۀ زمینهها بحرانآفرینی کردهاند، من دیگر چرا این وسط خودم را سنگ روی یخ کنم و برایتان دل بسوزانم؟ تا روزی که در این مسیر پیش میروید، مرا به خیر و شما را به سلامت!
تمامی حقوق این سایت متعلق به آیلوک میباشد. سایت مپ