زن میانسال درحالی که میگریست فریاد زد: «بخشیدمش» چند نفر از افرادی که آنجا بودند به طرف بلال رفتند تا طناب را از دور گردنش بردارند و مادر عبدالله نیز یکی از همان افرادی بود که با دستهایی لرزان کمک میکرد تا طناب را از دور گردن قاتل پسرش بردارد.
اخبار مشابه
در این قسمت میتوانید اخبار مشابه به این خبر را مشاهده
نمایید.
خاطره نفر اول خیلی زود به گریه ختم شد: «شرکتم ورشکست شد، صورت وضعیتام رو تایید نمیکردن. خونه و ماشین اصلیم رو فروختم تا بدهیا و چکها صاف شد. برگشتم خونه مادرم. رفتم اسنپ ثبتنام کردم و شروع کردم مسافرکشی، اولین روز کاری یکی از دانشجوهام رو سوار کردم که بعد که پیاده شد کنار خیابون وایسادم و گریه کردم.»
تمامی حقوق این سایت متعلق به آیلوک میباشد. سایت مپ